اگر برای زبان مفهومی وسیع و عام در نظر بگیریم در تعریف آن گفته شده است : هرگونه نشانهای که به وسیله آن بتوان حالات یا معانی موجود در ذهن خود را به دیگری انتقال داد زبان خوانده میشود.
اینکه از چه هنگامی انسان قادر به تکلم شد برهیچ کس آشکار نیست و بیشک در یک زمان موفق به دریافت مفاهیم زبانی نشده بلکه هزاران سال به طول انجامید تا زبان از شکل اولیه و ابتدایی خود به گونه فعلی درآید.
بطور مسلم نیاز عمومی انسان با توجه به استعدادهای درونی موجب شد که بتواند از زبان سود جسته و به منظور رساندن مفاهیم خود به دیگران از آن استفاده و با آن سخن بگوید.
همانگونه که جامعه متحول میشود زبان نیز دچار دگرگونی شده و با توجه به شرایط اجتماعی و زیستی، تغییر و تحول پیدا میکند.
متروک ماندن بعضی از کلمات و استعمال الفاظ جدید و تغییر واژهها در ساختار زبانی ، امری اجتماعی است و زبان ابزاری برای برآوردن حاجات اجتماعی است.
از اینجاست که در طی زمان، الفاظی از بین رفته و یا کارکرد قبلی خود را از دست میدهد و الفاظی تازه که بر معانی جدید دلالت میکند رایج و متداول میشود.
زبان یا گویش طبری (مازندرانی) از زبانهای کهن ایران بوده که بنا بر اندک نشانه باز مانده از پیشینیان ، زمانی یکی از حوزههای پربار زبانی کرانههای جنوبی دریای مازندران، دامنههای شمالی البرز و بخش گستردهای از شمال ایران بوده است که هنوز شمار فراوانی از تیرهها و گروههای ایرانی بدان سخن میرانند.
از منظر زبان است که شمار زیادی از مردم کشورمان به گنجینههای گهربار میراث فرهنگی گذشتگان و تمدن دیرینه این سامان راه جسته و پژوهشگران از دریچه آن به سنتها، سرودهها، چکامهها، افسانهها، اساطیر و تاریخ این مرز و بوم ژرف گرانه مینگرند.
در مناطقی از این حوزه زبانی است که هنوز میتوانیم شاهد ماندگاری و کاربرد آن باشیم. مناطقی که از غرب به شرق، دهکدههای کوهستانی قصران کهن شامل روستاهای اوشان ، فشم و آبادیهای دماوند، گاجره، شمشک و از دیگر سو چهاردانگه و دودانگه هزار جریب ، دهستانهای شاه کوه و شاهوارکتول، فیروز کوه، سوادکوه، لاریجانات، کوهستانهای بندپی و چلاو، هزار و دو هزار را در برمیگیرد.
امروز بیشتر مردم در یکی از پر جمعیتترین جلگههای کشور، از تنکابن، عباس آباد و محال ثلاث در غرب و علی آباد کتول در شرق استان مازندران (یعنی از رویان و استندار، طبرستان و استار آبادکهن) در این حوزه زبانی قرار دارند و به آن سخن میگویند که شماری بالغ بر چهار میلیون نفر از جمعیت کشورمان را در بر میگیرند.
اغلب پدیدهها، آثار خطی و نوشتاری زبان طبری در گذر هزارهها و سدهها به سبب تاراج بیگانگان از یک سو و از سوی دیگر به دلیل نابخردی، بیکفایتی و درگیریهای پیوسته اسپهبدان، امیران و ملوک تیرههای بومی، به دست نابودی سپرده شد.
برگردان قرآن کریم به زبان طبری ، نگارش "مرزبان نامه"، "نیکی نامه"، "تاریخ رویان" ، اشعار منسوب به" امیر پازواری" ، "امیر مازندرانی" و "سیتی نساء" (خواهر طالب آملی)، به این زبان گواه بر ژرفایی، گستردگی و توانایی این زبان در بیان اندیشههای مذهبی، فلسفی و اجتماعی است.
مجموعه این داشتهها گواهی میدهد که زبان طبری زمانی از چنان گسترهای در واژگان دستور و توانایی در بیان اندیشه برخوردار بود که بسیاری از ادبا و نویسندگان آثار تاریخی، فرهنگی و هنری خود را با این زبان نگاشتهاند.
بیتردید میتوان گمان برد که شمار زیادی از این گونه آثار زبان طبری نابود شده و یا هنوز ناشناخته مانده و در دسترس پژوهشگران قرار نگرفته است.
باید دانست ضرورت امروزین گسترش زبان و ادب پارسی که به عنوان یکی از دیرپاترین و ماندگارترین نهادهای تمدن و فرهنگ ایرانی و اهرم بنیادین آن در همگرایی و وحدت ملی است ناخواسته سبب گسیختگی و فروپاشی زبانهای بومی ایران شده حال آنکه هرکدام ، ریشههای کهن درخت تنومند زبان و ادب پارسی بوده و در صورت گردآوری و ثبت درست، بیشک میتوانند در گسترش و ژرفابخشی زبان فارسی امروز کارساز باشند.
توجه بزرگانی همچون دهخدا و دکترمعین در گردآوری برخی از واژههای طبری در فرهنگهای فارسی نشانه اهمیتی است که دانشوران بلند آوازه این مرز وبوم برای ثبت زبانهای شفاهی و در حال فراموشی ، قایل بوده و هستند واز این رو سودمندی گردآوری اصولی و شیوهمندی گویشها و زبان تیره و اقوام ایرانی بر هیچ خردمند و فرزانهای پوشیده نیست.
این گویشها همراه با ادبیات شفاهی و گاه نوشتاری خود، جنبههای گسترده- ای از تمدن ، سیر اندیشه، زندگی و آرمانهای مردم نواحی کشور را در گذر روزگار و تاریخ به ما مینمایانند.
شیوه گوناگون زندگی بدوی خواه دامی و کشاورزی، نمادها وقراردادهای سنتی و اجتماعی حاکم بر روابط گلهداری و زمینداری، نوع کشت واقطاع و تیول، نام پیشهها و گروههای اجتماعی و کاری ، ابزارهای مربوط به اقتصاد دامی قدیم کشاورزی ابتدایی، ردههای شغلی در اقتصاد دامی کهن ، سلسله مراتب سیاسی در حکومتهای منطقهای و شاهنشینهای کوچک، ابزارهای مربوط به صید، پوشش زنان و مردان، چگونگی بناها و ساختمانها و مواد و ابزار ساخت آنها ، ابزار جنگی، نهادهای مبادلاتی و تجاری ، انواع تعاونیها و گونههای همکاری و همیاری مردمی ، نام آبادی، رودها، کوهها، مراتع، پوشش گیاهی، گیاهان دارویی، نام حیوانات ، آیینهای دینی، خرافهها، تابوها، ابزار موسیقی، نام گوشهها و نغمات موسیقی ، نام بازیها، نمایش و نیایشها، جشنهای ملی قومی و شمار بسیاری از این دست در دل این واژگان خفته است و بازبان هویت مییابد.
پیچیدگیها و دگرگونیهای شگرفی که در سده گذشته، به ویژه در چند دهه اخیر به سبب پیدایی و گسترش رسانهها در شیوه زندگی و گفتار مردم پدیدار شد ، روند فروپاشی این واژگان که به نوبه خود هریک سندی از فرهنگ ملی محسوب میشوند را تسریع نمود و با توجه به فقر منابع فرهنگی، اهمیت بازنگری و سرعت بخشیدن در گردآوری و ثبت صحیح گروه زبانهای ایرانی امروزه امری ضروری به نظر میرسد.
بسیاری از این واژهها میتوانند برای پژوهشگران رشتههای زبانشناسی، لهجه شناسی، مردم شناسی، قوم شناسی، تاریخ تمدن و فرهنگ و هنر،اسناد گرانبهایی به شمار آیند ، زیرا در بسیاری از رشتهها، واژگان بومی تنها نشانه بازمانده و اسناد قابل مراجعه هستند که هریک از این واژهها، دست مایه ارزندهای برای پژوهشگران خواهد بود.
خوشبختانه از سالها پیش گروهی از ادبا و پژوهشگران مازندرانی توجه خود را به ثبت و انتشار واژگان طبری معطوف نمودند ولی ثبت نشدن لهجهها ، کم شمار بودن، شتابزدگی در انتشار، نبود اصول آوانویسی (فونتیک) یا ثبت علمی آن ، استفاده و اتکای مطلق پدید آورندگان از داشتههای ذهنی خود به جای تحقیقات میدانی از نقایص عمده این آثار است که همچون سایر فرهنگهای بومی مناطق کشورمان حکایت از نبود آگاهی کافی پدیدآورندگان دارد ولی با این همه، تلاش و عنایت این دسته از پژوهشگران به فرهنگ بومی و کهن قابل ستایش بوده و باید به عنوان نخستین رهروان کارهای پژوهشی مورد قدردانی قرار گیرند.
** شیوه کار پدید آورندگان
زبان طبری که طی چند سده به عنوان زبانی غیرمکتوب و محاورهای به حیات خود ادامه داده ناگزیر به گویشها و لهجههایی متفاوت و گاه متناقضی تقسیم شد.
ازاین گذشته حضور تیرهها و طوایف مهاجر در منطقه به ویژه مناطق جلگهای و آمیزش مردم بومی با مهاجران و همچنین گستردگی رفت و آمدهای بومیان با مردم سایر مناطق استان و کشور طی دو سده اخیر و رواج گسترده رسانههای گروهی متکی به زبان امروزین پارسی و نفوذ واژگان نواحی همجوار در محاورات مردم ، گویش جلگهها را با دگرگونیهای آشکاری نسبت به چند دهه پیش همراه ساخت.
هر چند این در آمیزی دگرگونی در گویش برخی از مناطق جلگهای ضرورت گردآوری و ثبت آنها را منتفی نساخت اما گویش جلگه به عنوان تنها پایه و مبنای گردآوری و پژوهش زبان طبری را فاقد اعتبار کرد.
در این میان گویش نواحی کوهستانی به طور طبیعی از اصالت و سلامت بیشتری برخوردار بوده که میبایست پایه پژوهش و گردآوریها قرار بگیرد از این رو پژوهشگران این پدیده، با اتکا به نظر صاحبنظران استان و کشور و همچنین با رایزنیهای پیوسته با مراکز علمی و فرهنگی و استفاده از تجارب علمی و عملی خود، چارچوب مدونی را جهت شروع کار پیریزی نمودند.
بررسی کارشناسانه در جلگهها و سپس نواحی کوهستانی موجب شناسایی دوازده لهجه مختلف درمازندران شده است:
1_ منطقه کردکوی: شامل "هزار جریب شرقی، شاه کوه زیارت، بالاجاده، رادکان، گزشرقی و غربی و روستاهای ترکمننشین از زنگی محله گرگان و چهاردانگه تا گلوگاه".
2_ منطقه بهشهر : شامل "چهاردانگه هزارجریب" از "سورتی" تا "کیاسر" و روستاهای مناطق جلگهای از "گلوگاه، شاه کلیه" تا انتهای منطقه "قرهطغان و رودخانه نکارود".
3_ منطقه ساری: شامل "چهاردانگه" از "کیاسر" تا کوهستانهای "دودانگه"، جلگههای مابین "میان دورود" و جلگههای مناطق غربی تجن رود تا جویبار.
4_ منطقه قائمشهر: شامل مناطق کوهستانی فیروز کوه، سوادکوه و روستاهای جلگهای حد فاصل بین کیاکلا ، جویبار و روستاهای کوهپایهای بیشهسر.
5_ منطقه بابل: از مناطق کوهستانی چلاو آمل تا بندپی ، امامزاده حسن در سمت غربی آلاشت و نواحی جلگههای حد فاصل فریدونکنار، بابلسر، بهنمیر، کیاکلا تا روستاهای کوهپایهای کهنه خط، گنج افروز و بابل کنار.
6_ منطقه آمل: از کوهستانهای بندپی تا چلاو، لاریجانات، نمارستاق و کلارستاق آمل تا حوالی امامزاده هاشم و جلگههای دو سمت هراز، دشت سر و محمود آباد و کوهپایهها و جلگههای جاده چمستان، میان آمل و نور.
7_ منطقه نور و نوشهر: شامل بخشی از روستاهای بیرون بشم، کجور، محال ثلاث و جلگههای حد فاصل سرخ رود تا رودخانه چالوس.
8_ چالوس و تنکابن شرقی: شامل مناطق کلارباستانی، برخی از روستاهای کوهپایهای منطقه بیرون بشم ولنگا و نواحی جلگهای از آب چالوس و عباس آباد و رودخانه نشتا به مرکزیت عباس آباد.
9_ تنکابن مرکزی: شامل لهجههای دوهزار و سه هزاری و خرمآبادی و گلیجانی و چالکش یعنی جلگههای حد فاصل آب نشتا تا آب شیرود.
10_ منطقه علی آباد کتول: شامل نواحی روستایی کوهستانی شمال شاهوار و مناطقی چون کتول، پیچک محله، محمود آباد، فاضل آباد و جلگههای غیرترکمن نشین بلوک استارآباد قدیم.
11_ منطقه قصران باستانی: شامل مناطق لاوشان، فشم، شمشک، گاجره و روستاهای کوهپایهای توچلال تا مناطق غربی رودخانه جاجرود.
12_ منطقه دماوند: شامل نواحی کوهستانی شهرستان دماوند، رودهن، بومهن تا فیروزکوه.
چنانچه گفته شد، زبان طبری یا تپوری مازندرانی با گویش گوناگون از جمله زبانهای کهن ایرانی بوده و بر اساس مدارک و اسناد موجود برخی از دانشوران و سرایندگان اهل طبرستان (مازندران) آثار خود را به این زبان مینوشتند.
هم اکنون زبان طبری به زبان مازندرانی با لهجه مازندرانی مشهور بوده که به دلیل تغییرات آوایی در واژههای آن در میان روستاییان و شهرنشینان جلگه مازندران به لهجههای گوناگون تبدیل شده است.
براثر گذشت زمان تغییراتی در زبان روی داده و دچار تحول شده که مهمترین عوامل را میتوان متروک ماندن بعضی از کلمات و استعمال الفاظ جدید به جای آنها نام برد.
در زمانهای خیلی قدیم که اقوام مختلف به جمع و تدوین قواعد زبان و ثبت لفظ و معنی کلمات میپرداختند همه بحثها مبتنی بر یک اصل و هیج کس در درستی و صحت آن تردید نداشت و آن اصل این بود که زبان صورت واحد ثابتی دارد.
ارزش کهن بودن زبان طبری به اندازهای است که میتوان ریشههای همانند بسیاری از واژههای زبانهای ایرانی و غیره را که از لحاظ تاریخی دارای حایز اهمیت است، با هم نسبت داد.
زبان مازندرانی با آن همه باروری ، شاید به علت عدم توجه پژوهشگران بومی این خطه دچار عوامل پوسیدگی زبانی شده و در پی آن مسایل دیگر فرهنگی و تمدن مازندرانی نیز دستخوش فراموشی شده است.
توجه نداشتن برخی از اهل قلم و متفکران مازندرانی به زبان، فرهنگ، تمدن، ادبیات و دیگر ارزشهای محلی و همچنین حضور عوامل گوناگون تخریبی موجب خواهد شد به سرعت همه ارزشها از میان برود.
تردیدی نیست که پردازش و توجه به فرهنگ مشترک یعنی استخراج واژهها و معانی مشترک زبانها و گویشهای محلی مازندرانی خدمتی بزرگ به فرهنگ کشور خواهد بود.
"پرویز محقق" استاد ادبیات دانشگاههای مازندران در گفت و گو با خبرنگار ایرنا در ساری زبان محلی مازندرانی را یکی از زبانهای شاخص و مطرح در کشور عنوان کرد و گفت: متاسفانه گویشهای محلی این استان به دلیل بیتوجهی پژوهشگران و نیز مهاجرت مردم بومی به فراموشی سپرده شده است.
وی افزود: همچنین زبان گفتاری مردم این خطه طی عوامل برونی و درونی و اوضاع سیاسی و اجتماعی دچار تحولات فراوانی شده است.
وی اظهارداشت: متاسفانه از اوضاع و احوال گویشهای مازندران اطلاع چندانی در دست نیست و بررسی و مطالعه پیرامون آن نیاز به یک پژوهش گستردهای دارد.
به گفته وی زبان مازندران جزیی از زبان پارسی بوده که از زبان پهلوی نشات گرفته است.
وی بیان داشت: گوناگونی گویشهای مازندرانی به حدی است که این تفاوت از محلهای به محله دیگر در شهرها و روستاهای مازندران کاملا مشهود میباشد.
استاد محقق ، گویشهای شهری و روستایی مازندرانی را همچون ساحلنشین ، جنگلنشین ، برنجکار ، بقال ، نعلبند، سفالگر، رویگر، نجار، حلبی ساز، جاروبند، حصیرباف، نانوا، بنا، ماهیگیر، گالش، نمدباف و پارچهباف معرفی کرد. این استاد ادبیات معتقد است: هر یک از گویشهای مازندرانی دارای لهجه خاص، اصطلاحات و فرهنگ مربوط به خود را داشته و با فرهنگ و زبان مختلف گفت وگو میکردند.
وی خاطرنشان کرد : همانطوری که زبان مازندرانی از دیگر زبانها تاثیر پذیری فراوانی داشته در زبانها و فرهنگهای دیگر نیز اثر گذاشته است و مهاجرت برخی از مازندرانیها به دیگر مناطق ایران بیانگر این ادعا است.
امروزه زبان مازندرانی با توجه به گوناگونی و تحول پیش رفته و نسبت به صورت پیشین خود بسیار سادهتر شده است اما با وجود سادگی زبان از هر حیث نمیتوان ارتباط آن را با هر نوع زبان دیگر محلی نادیده گرفت.
"اسماعیل خلیلی" از ساکنین شیرگاه سوادکوه مازندران در این خصوص میگوید: لهجههای شیرین بین مردم این استان فراوان است و هر شهر و روستا گویش خاص خود را دارد.
وی اظهارداشت: نداشتن آشنایی اولیه با زبان مازندرانی موجب شده که سایر استانهای کشور به ویژه تهرانیها آن را با زبان گیلانی اشتباه بگیرند در حالی که تفاوتهای عمدهای بین این دو زبان وجود دارد. وی بیان داشت: برخی از زبانهای روستای شمال غرب فیروزکوه توسط برخی از پژوهشگران جمع آوری شده و در فرهنگ ایران زمین به چاپ رسیده است و امروزه مورد استفاده علاقهمندان قرار دارد.
وی زنده نگاه داشتن گویش و زبانهای محلی را از وظایف عمده فرهنگ و ارشاد اسلامی دانست و افزود: زبان مازندرانی بخشی از فرهنگ و هویت ایران زمین است و نباید با آمدن فرهنگهای جدید به دست فراموشی سپرده شود.
پیش از حضور آریاییها به فلات ایران و از جمله خطه مازندران در این بخش از جنوب دریای مازندران اقوام تپوری زندگی میکردند و به نام این قوم ، این سرزمین را تپورستان نامیدند.
تا این که از اواخر قرن ششم هجری قمری و اوایل قرن هفتم واژه مازندران به همراه واژه طبرستان به این سرزمین گفته شد و آرام آرام واژه مازندران جایگزین واژه طبرستان شد.
با عنایت به اینکه در شاهنامه فردوسی نام این سرزمین، "مازندران" آمده است، این واژه جدید نیست و نباید زبان و فرهنگ آن دستخوش عوامل بیرونی گردد.
برخی اعتقاد دارند که در قسمت شهرنشین مازندران، تاثیر شدید زبان فارسی دری در گویشها دیده میشود که به تدریج جای گویش محلی را گرفته است.
هرچه از کنارههای ساحلی و شهری به مناطق کوهپایهای میرویم اصالت لهجه و گویش جلب توجه کرده و کمتر مورد یورش فرهنگ مهاجم قرار گرفته است.
بسیاری از واژههای کهنی که در مناطق هزارجریب بهشهر مورد استفاده قرار می گیرد بیشک در مناطق جلگهای بویژه شهرها فراموش شده یا کمتر مورد استفاده قرار میگیرد و به همین دلیل است که گاهی مفهوم واژگان مشابه بوده اما از نظر لغوی تفاوت بسیار دارند که این ناهماهنگی لغوی بطور دقیق در فرهنگ گویش شرق استان محسوس میباشد.
فرهنگ بومی برای پایایی نیازمند ثبت شدن است زیرا اگر نقش فرهنگ و ادب در سرنوشت یک ملت در نظر گرفته شود آنگاه میتوان گفت فرهنگ، سبب وحدت عاطفی و طراوت روحی یک ملت است.
فرهنگ نوعی از مقاومت، احساس امنیت، احساس بزرگی و اتکا به خود داشتن یک هویت مشترک است و در نهایت سبب سرافرازی و شکوه و افتخار هر قوم و ملت و تبار است.
مسوول انجمن دوستداران میراث فرهنگی هوتو گفت: مطالعه آثار کهن زبان طبری ما را به نکات مهمی در زمینه متلها و مثلها، ترانهها و اشعار سوگواری (موریها) نکات دستوری، واژهنامهها، ورزشهای محلی، شکار و... واقف میسازد.
"محمد عظیمی" در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: به عنوان مثال کتاب ارزشمند "تاریخ طبرستان" اثر "ابن اسفندیار" یکی از کتب مفید ادب فارسی و از آثار گرانبهای ادبیات ایران به شمار میرود که با مطالعه آن میتوان به اوضاع داخلی خانوادههای قدیم و روابط اجتماعی حاکم پی برد و با تاریخ مازندران آشنا شد.
"عظیمی" گفت: در رابطه با زبان طبری، سیاحان و مستشرقان و اندیشمندانی چون "ملگونوف"، "خودزکو"، "درن" و... به تحقیق و مطالعه درباره این زبان پرداختهاند.
وی تاکید کرد: این امر بیانگر ارزش و اعتبار زبان طبری بوده و سبب شده تا افراد بیگانه نیز در مورد این زبان به تحقیق بپردازند.
مسوول انجمن دوستداران میراث فرهنگی هوتو افزود: ضربالمثلها یا زبانزدهای طبری، بازتاب تاریخ و ماندگاری ادبیات مازندران است که در زبان محاوره استفاده میشود و برای رساندن کلام و اهداف در سخنوری از آن استفاده میشود که متاسفانه بر اثر عدم استعمال آن در زبان طبری و روزمره رو به نابودی است. وی گفت: نبود مادر شهر زبانی یا زبان معیار، حضور اقوام مختلف غیربومی در منطقه، عدم تعصب و آگاهی نسبت به فرهنگ و تاریخ بومی، نبود مجلات و کتب به زبان طبری، حضور گردشگران و مسافران غیربومی و تاثیر پذیری ناخودآگاه، انقطاع بین نسلی، نبود آموزش علمی و تدوین کتب بومی ، کم بودن برنامههای شبکه استانی در استفاده از زبان بومی از دیگر دلایل مهم مهجوریت زبان طبری است که برای جلوگیری از نابودی کامل آن باید مشکلات و معایب فوق برطرف گردد.
وی ادامه داد: زبان طبری یکی از زبانهای بازمانده از زبانهای کهن پهلوی ، سانسکریت و... است و ریشه در تاریخ دیرپای جهان دارد و هرگونه غفلت و سهل انگاری در حفظ این میراث در معرض خطر، میتواند بخشی از پیشینه ایران کهن را به مخاطره بیاندازد.
یکی از محققان مردم شناسی مازندران به خبرنگارایرنا گفت: نکات خاص دستوری در افعال و بعضی قواعد دستوری زبان طبری وجود دارد که نیاز به تحقیق و وسواس بیشتری در این زمینه دارد و در پاسداشت و فراگیری این زبان حایز اهمیت است.
"مجید اکبری" ادامه داد: ساختار زبانهای طبری و انگلیسی شباهتهایی با هم دارد که این شباهت در برخی کلمات و قواعد مشابه در دستور این دو زبان فراوان مشاهده میشود که به احتمال فراوان دلیل این تشابه هم ریشه بودن این دو زبان در زبان هند و اروپایی است.
"اکبری" افزود: استفاده از کلمه "استاره" در زبان طبری برای اشاره به "ستاره" در مقایسه با کلمه "استار" در انگلیسی، کلمه "لینگ" به معنی"پا" در زبان طبری و مقایسه با کلمه "لنگ" ( (lengو یا مقدم بودن مضاف الیه بر مضاف، خواه ضمیر باشد، خواه غیرضمیر مانند زبان انگلیسی در زبان طبری یکی از مشابهات دستور این دو زبان است.
"اکبری" افزود: دامنه مفردات و لغات زبان طبری وسیع و پردامنه است و هر لغت طبری بر اساس نامگذاری و مشخص نمودن مظاهر طبیعت و رساندن هدف در زندگی روزمره مازندرانیها پدیدار و بر سر زبانها جاری گشته است. وی گفت: برای مثال در زبان فارسی برای اطلاق به حالات مختلف باران کلمات اندکی استفاده میشود اما در زبان طبری باران در حالتهای مختلف بارش ، دارای حداقل هشت کلمه مانند "شلاب"، "شال وارش"، "زلفشه"، "وارش" و...است.
مازندران دیاری است که بر اساس شاهنامه سترگ فردوسی ، سرزمین مردان دانشمند و دارای خط بود و نسل امروز باید با شناخت و آگاهی از فرهنگ دیرپای خود، خرد جمعی را به سوی خودآگاهی و حفظ میراث کهن رهنمون سازد.
هویت و شناخته شدن تنها به درخت ، کوه و جنگل ، قطعا نمیتواند چندان جالب باشد و اگر ما زودتر به یک تلاش پیوسته و فراگیر فرهنگی برنخیزیم، هنگامی به خود میآییم که جز دهانهایی به سخنانی نامفهوم گشاده و جنگلهای بیابان شده چیزی نمانده که به آن دل ببندیم.
منبع:سایت tabarestan
موضوع مطلب :